-
خطاب به مخاطب خاصم
Sedikit demi sedikit,
Saya harus pergi,
Di kota ini, saya tidak punya kawan,
Rumahku dingin dan gelap,
Dan saya diam, seperti satu tembok, seperti satu patung,
Dan saya bertanya pada diriku : jahannam ada di mana ?
Saya harus pergi ...
کم کم
باید بروم
در این شهر یاری ندارم
خانه سرد و تاریک است
و من خاموشم، مثل یک دیوار، مثل یک مجسمه
و از خود می پرسم : جهنم کجاست ؟
... باید بروم
-
Commentaires
2?Lundi 14 Avril 2014 à 14:54بی ربطه، میدونم .اما قشنگ گفته هر کسی که اینو گفته
:
دیر آمدهای،
کمی تغییر کردهام
برای شناختنم، عکسم را مچاله کن...
3?Mardi 15 Avril 2014 à 11:28پرسیده بودین که شما رو میشناسم یا نه.
باید بگم که من شما رو نمیشناسم.فقط خوانندهی پستهاتون هستم.
دیدم پستهای جالبی میزارید اینجا،منم خواستم متنی رو که خیلی ازش خوشم میاد و وصف حال الان خودم هست رو بزارم.همین.
Ajouter un commentaire
بی ربطه، میدونم. اما قشنگ گفته هرکسی که اینو گفته :
دیر آمدهای
کمی تغیر کردهام
برای شناختنم، عکسم را مچاله کن....