• votre commentaire

  • votre commentaire
  • این روزا کم کم دارم عمو پنجعلی رو درک میکنم تو سریال پایتخت 3

    لیلای عمو پنجعلی خیلی مفهوم داره


    votre commentaire

  • votre commentaire

  • votre commentaire

  • votre commentaire

  • votre commentaire
  • نخست ثانیه ها
    کمی بعد دقیقه ها ... ساعت ها ... روزها
    به خودت که می آیی
    می بینی
    سال هاست درد می کشی و چیزی حس نمی کنی


    votre commentaire
  • مـی گــویــنـد ســـاده ام
    مـی گــویــنـد تـو مــرا با یـک نگـاه ، یـک لبـخـنـــد بـه بـازی میـــگیـــری
    مـی گــویــنـد تــرفنــدهـا و دروغ هایــت را نمــی فهمـــم
    مـی گــویــنـد ســــاده ام
    اما مــن فـقــط دوسـتـــت دارم
    و آنــها ایــن را نمـیفهمنــد


    votre commentaire

  • votre commentaire
  • ﺷﺎﯾﺪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ
    ﯾﮏ ﻧﻔﺮ
    ﯾﮏ ﺟﻮﺭﯼ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ
    ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺶ
    ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﻫﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﻮﺩ
    شاید


    1 commentaire
  • ♥ عـــشـــــق مثل نــمـــاز میمونه

    ♥ وقتی نــیــــت کردی دیگه نباید اطرافت رو نگاه کنی


    votre commentaire
  • هیــچ چیز دلنشین تر از این نیست که

    مدام نامت را صدا بزنم

    با یک علامت سؤال" ؟"

    و "تـــو" با حوصله جواب بدهی

    جـــــان دلـــــم !؟


    votre commentaire
  • تندروهای مجلس متحد می‌شوند؛ زمزمه طرح سوال از روحانی

    Lire la suite...


    votre commentaire
  • شهادت مظلومانه ی مرزبان جمشید دانایی فر را به رهبر معظم انقلاب به رئیس جمهور محترم به سردار نقدی ، سردار فیروز آبادی، به برادران لاریجانی ، حضرت آیه الله مصباح یزدی ، آیت الله جنتی و سید احمد خاتمی ، ضرغامی و و ... و تسلیت عرض میکنم
    باشد به خود بیایند


    votre commentaire
  • گــــــاهی

    احســـــــاس میکنم روی دست خدا مانده ام
    خستـــــــه اش کرده ام
    خودش هم نمی داند
    بامن چه کند


    votre commentaire
  • وابسته شدم به تو ، بی آنکه بدانم

    “وابستگیها”

    وام های کوتاه مدتی هستند

    با
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    بهره های سنگین

     


    votre commentaire
  • سخت ترین قسمته مرد بودن وقتیه که تو دلت پُره دردِ اما به روی خودت نمیاری

    اما هر چقد هم که مرد باشی وقته خوابیدن کم میاری


    votre commentaire
  • خدایا تمام خنده های تلخ امروزم را میدهم

    یکی از ان گریه های شیرین کودکیم را پس بده


    votre commentaire
  • خدایا امشب مهمانم باش به صرف یک قهوه تلخ

    وقتش رسیده طعم دنیایت را بدانی


    votre commentaire
  • می دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره؟

     چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی

    اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی که

    نمی خوای از دستش بدی


    votre commentaire
  • دلم تنگ است این شبها یقین دارم که میدانی

    صدای غربت من را ز احساسم تو می خوانی

    شدم از درد تنهایی گلی پژمرده و غمگین

    ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو میدانی

    میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم

    چرا ای مرکب عشقم چنین آهسته میرانی

    تپش های دل خسته چه بی تاب و هراسانند

    به من آخر بگو ای دل چرا امشب پریشانی

    دلم دریای خون است وپر از امواج بی ساحل

    درون سینه ام آری تو آن موج هراسانی

    هماره قلب بیمارم به یاد توشود روشن

    چه فرقی می کند اما تو که این را نمی دانی

     


    1 commentaire
  • به سراغ من اگر می آیی

    دگر آسوده بیا

    چند وقتی ست که فولاد شده

    چینی نازک تنهایی من


    votre commentaire
  • قسمت این بود که من با تو معاصر باشم
    تا در این قصه ی پر حادثه حاضر باشم

     

    حکم پیشانی ام این بود که تو گم شوی
    ومن به دنبال تو یک عمر مسافر باشم


    تو پری باشی و تا آنسوی دریا بروی
    من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم


    قسمت این بود ، چرا از تو شکایت بکنم ؟!
    یا در این قصه به دنبال مقصر باشم ؟


    شاید اینگونه خدا خواست مرا زجر دهد
    تا برازنده ی اسم خوش شاعر باشم


    شاید ابلیس تو را شیطنت آموخت که من
    در پس پرده ی ایمان به تو کافر باشم

     


    votre commentaire
  • در گوش تو به جای اذان

    حافظ خوانده اند

    که اینگونه از چشمهایت غزل می ریزد


    votre commentaire
  • حرفها سه دسته اند
    دسته اول : گفتنی ها
    دسته دوم : نوشتنی ها
    و دسته سوم : قورت دادنی ها
    دو تای اول سبکت می کنند ، سومی سنگینت


    votre commentaire
  • آرام می آیم
    همانجای همیشگی
    سر همان ساعت همیشگی
    با همان شوق که می شناسیش
    با خودم حرف می زنم
    برای خودم خاطره تعریف می کنم
    و بی صدا مثل همیشه می روم
    بی آنکه تو آمده باشی


    votre commentaire
  • خب آدمی ست دیگر، دلش تنگ می شود
    حتی برای کسی که دو ساعت پیش برای اولین بار دیده
    الان باید علامت تعجب بگذارم جلوی این جمله؟

    آدم ها از یک جایی
    در زندگی ات پیدا می شوند که فکرش را نمی کنی
    از همانجا که گم می شوند
    تعدادشان هم کم نیست ، هی می آیند و می روند
    اما این تویی که توی آمدن یکی شان گیر می کنی
    و وای به حالت اگر که او فقط آمده باشد سلامی بکند و برود


    votre commentaire
  • میدانم چه صیغه ایست

    که هر وقت دلم تنگ میشود

    چشمهایم نیز چکه میکنند

    گلویم دیگر چرا سوزشش میگیرد؟

    بهترین قسمتش اینجاست که

    درست در همین لحظه

    دستهایم با پاهایم آشتی میکنند

    و یکدیگر را در آغوش میکشند

     


    votre commentaire
  • دنیای من

    به سادگی یک دستمال کاغذی مچاله می شود

    کافی ست چشم هایت ببارند

     


    votre commentaire