• چشمانم را به نابینایی میفروشم

    تا کسی را که دوست دارم با دیگری نبینم

     


    votre commentaire
  • سکوت می کنیم
    به یاد تمام "دوستت دارم" هایی که در گلو ماند
    سکوت می کنیم
    به احترام تمام خاطراتی که درودیوار زندگی را آذین بسته اند
    سکوت می کنیم
    برای لحظه ای بیشتر باهم بودنمان
    و سکوت انگار سخت ترین کار ِ دنیاست
    سکوت می کنیم
    آخ
    دیدی چه شد ؟
    من با همین کلمات سکوتم را شکستم


    votre commentaire
  • وقت خریدن لباس های پاییزی دقت کنید
    لباس هایی با جیبهای بزرگ به اندازه ی دو دست بخرید
    شاید همین پاییز عاشق شُدید


    votre commentaire
  • بیا ای مرگ امشب راحتم کن سخت دلگیرم

    ملول از ننگ هستی هستم و از زندگی سیرم


    اگرجان از تن انسان چو بیرون رفت میمیرد

    ندارم جانی اندر تن چرا آخر نمیمیرم


    گریزانی چرا ای مرگ ای صیاد دام افکن

    شکارآمد به پای خود چه غم داری بزن تیرم


    بیا دستم به دامان تو دستم را بگیر امشب

    وگرنه انتقام زندگی را از تو می‌گیرم


    بیا و دست بردار ای فلک از بازی جانم

    ورق برگشت بازنده تویی در دور تقدیرم


    اگرچه عمر کوتاهم برای عاشقی کم بود

    بیا ای زندگی بگذر دم آخر ز تقصیرم

     


    votre commentaire
  • شد خزان گلشن آشنایی
    بازهم آتش به جان زد جدایی
    عمر من ای گل طی شد بهر تو
    وز تو ندیدم جز بدعهدی و بی وفایی
    با تو وفا کردم تا به تنم جان بود
    عشق و وفاداری با تو چه دارد سود
    آفت خرمن مهر و وفایی
    نوگل گلشن جور و جفایی
    از دل سنگت اه
    دلم از غم خونین است
    روش بختم این است
    از جام غم مستم
    دشمن می پرستم تا هستم
    تو و مست از می به چمن
    چون گل خندان از مستی بر گریه ی من
    بادگران سرخوش هم نوشی می
    من ز فراقت ناله کنم تا کی
    تو و می چون لاله کشیدن ها
    من و چون گل جامه دریدن ها
    ز رقیبان خاری دیدن ها
    دلم از غم خون کردی
    چه بگویم چون کردی
    دردم افزون کردی
    برو ای از مهر و وفا عاری
    برو ای عاری ز وفاداری
    بشکستی چون گل بد عهد مرا
    دریغ و درد از عمرم که در وفایت شد طی
    ستم به یاران تا چند جفا به عاشق تا کی
    نمی کنی ای گل یکدم یادم
    که همچو اشک از چشمت افتادم
    تا کی بی تو بود از غم پر دل من
    آه از دل تو
    گرچه ز محنت خارم کردی
    باغم و حسرت یارم کردی مهر تو دارم باز
    بکن ای گل با من هرچه توانی ناز
    کز عشقت می سوزم باز

     


    votre commentaire
  • زمان

    غارتگر عجیبی است

    همه چیز را با خود میبرد

    بجز

    حس دوست داشتن را


    votre commentaire
  • غربت را نباید در الفبای شهر غریب جستجو کرد

    " همین که عزیزت از تو روی بر گرداند "

    غریبی


    votre commentaire
  • چه خوش خیال بودم

    که همیشه

    فکر می کردم

    در قلب تو

    محکومم

    به حبس ابد

    ...به یکباره جا خوردم
    وقتی

    زندان بان

    برسرم فریاد زد

    هی

    تو

    آزادی
    .
    .
    .
    و صدای گامهای

    غریبه ای که به سلول من می آمد

     


    votre commentaire
  • به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد

    که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد

    لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم

    هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

    با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر

    هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

    هر کسی در دل من جای خودش را دارد

    جانشین تو در این سینه خداوند نشد

    خواستند از تو بگویند شبی شاعرها

    عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد


    votre commentaire
  • گــاه در زنـدگـی

    موقعیت هایی پــیش مــی آیــد کــه انسان بـایـد

    تــاوان دعـاهــای مــستجاب شده خــود را بپــردازد


    votre commentaire
  • من گمان می کردم رفتنت ممکن نیست
    رفتنت ممکن شد ، باورش ممکن نیست
    باورش ممکن نیست


    votre commentaire
  • منو یادت نمیاد میدونم

    تا همینجاشم ازت ممنونم

    دیگه حتی نفسم در نمیاد

    کاری جز دعا ازم بر نمیاد

    برو خوش باش برو شیرینم

    من به آینده تو خوش بنم

    برو که الهی خوشبخت بشی

    مثل من درد جدایی نکشی

    نوش جونت همه ی بی کسیام

    برو خوشبخت بشی

    منو ول کردی با دلواپسیام

    برو خوشبخت بشی

    اگه رفتی اگه تنها موندم

    برو خوشبخت بشی

    اگه تو خاطره هات جا موندم

    برو خوشبخت بشی

    نوش جونم که همش دلتنگم

    نگران من نباش اگه گریه داره این آهنگم

    نگران من نباش

    اگه عمرم داره از کف میره

    نگران من نباش

    اگه هر شب نفسم میگیره

    نگران من نباش

    کاش که میشد با دلم می ساختی

    تو هنوز دل منو نشناختی

    کاش مثل گذشته عاشق بودی

    کاش همون ادم ثابق بودی

    برو خوش باش برو شیرینم

    من به آینده تو خوشبینم

    برو که الهی خوشبخت بشی

    مثل من درد جدایی نکشی

    نوش جونت همه ی بی کسیام

    برو خوشبخت بشی

    منو ول کردی با دلواپسیام

    برو خوشبخت بشی

    اگه رفتی اگه تنها موندم

    برو خوشبخت بشی

    اگه تو خاطره هات جا موندم

    برو خوشبخت بشی

    نوش جونم که همش دلتنگم

    نگران من نباش اگه گریه داره این آهنگم

    نگران من نباش

    اگه عمرم داره از کف میره

    نگران من نباش

    اگه هر شب نفسم میگیره

    نگران من

    نگران من

    نگران من نباش

     


    votre commentaire
  • مرا راه گلو ای بغض غم، وا می کنی یا نه
    برایم چاره ای جز گریه پیدا می کنی یا نه
    ببین سوز درونم از خطوط چهره ام پیداست
    تو هم در چهره ام غم را تماشا می کنی یا نه
    دلم در هر طپش صد بار آواز تو را خواند
    نمی دانم تو هم یاد دل ما میکنی یا نه
    فشردم بار ها زنگ در میخانة چشمت
    که آیا بین عشاقت مرا جا می کنی یا نه
    تو در قلب منی هرجا که هستی هر کجا باشی
    ندانم کنج این ویرانه مأوا می کنی یا نه
    گلی، باغی، بهاری، گلشنی، چون عطر صحرایی
    برای دیدن گل عزم صحرا می کنی یا نه
    چنان امروز زیباتر ز دیروزی، که گیجم من
    تو خود را اینچنین هر روز زیبا می کنی یا نه
    میان عقل من با عشق تو دعواست روز و شب
    تو هم مانند من با خویش دعوا می کنی یا نه

     


    votre commentaire
  • کار گل زار شود گر تو به گلزار آئی
    نرخ یوسف شکند چون تو به بازار آئی
    ماه در ابر رود چون تو برآئی لب بام
    گل کم از خار شود چون تو به گلزار آئی
    شانه زد زلف جوانان چمن باد بهار
    تا تو پیرانه سر ای دل به سر کار آئی
    ای بت لشگری ای شاه من و ماه سپاه
    سپر انداخته ام هرچه به پیکار آئی
    روز روشن به خود از عشق تو کردم شب تار
    به امیدی که توام شمع شب تار آئی
    چشم دارم که تو با نرگس خواب آلوده
    در دل شب به سراغ من بیدار آئی
    مرده ها زنده کنی گر به صلیب سر زلف
    عیسی من به دم مسجد سردار آئی
    عمری از جان بپرستم شب بیماری را
    گر تو یک شب به پرستاری بیمار آئی
    ای که اندیشه ات از حال گرفتاران نیست
    باری اندیشه از آن کن که گرفتار آئی
    با چنین دلکشی ای خاطره یار قدیم
    حیفم آید که تو در خاطر اغیار آئی
    لاله از خاک جوانان بدرآمد که تو هم
    شهریارا به سر تربت شهیار آیی


    "شهریار"


    votre commentaire
  • برای تو و خویش
    چشمانی آرزو می‌كنم
    كه چراغ‌ها و نشانه‌ها را
    در ظلمات‌مان
    ببیند
    گوشی
    كه صداها و شناسه‌ها را
    در بیهوشی‌مان
    بشنود
    برای تو و خویش، روحی
    كه این همه را
    در خود گیرد و بپذیرد
    و زبانی
    كه در صداقت خود
    ما را از خاموشی خویش
    بیرون كشد
    و بگذارد
    ار آن چیزها كه در بندمان كشیده است
    سخن بگوییم


    "مارگوت بیکل"


    votre commentaire
  • جا مانده است
    چیزی جایی
    که هیچ گاه دیگر
    هیچ چیز
    جایش را پر نخواهد کرد
    نه موهای سیاه و
    نه دندانهای سفید


    "حسین پناهی"


    votre commentaire
  • هـر جـا کــه مـی بــیـنـم نـوشـته اســت
    ” خــواسـتن تــوانسـتـن اســت ”
    آتــش مـی گــیـرم
    یــعنـی او نــخـواسـت کــه نــشـد ؟


    votre commentaire
  • مردمانی هستند که می‌خواهند بدانند تو چه مرگــــتــــــ است

    و وقتی بفهمند چه مرگــــتــ است

    بهت می‌گویند بس کن

    انرژی منفی نفرست

    اینجاست که سکوتــــــــــــ معنا پیدا می کند

    و تنهـــــــــــــــــــــــایی می شود تنها چاره


    votre commentaire
  • مردی در بزرگراه همت مشغول رانندگی بود که با ترافیک شدیدی متوقف شد. همانطور که در ماشین نشسته بود، یکی به پنجره ماشین زد. شیشه را پایین کشید و پرسید: چه خبر شده؟
     احمدی نژاد را گروگان گرفته اند و صد میلیارد تومان برای آزادی اش خواسته اند و گفته اند که اگر پول جمع نکنیم، او را با بنزین آتش می زنند
    « چقدر جمع کرده اید؟»
    « حدودا بیست لیتر»


    votre commentaire
  • با زنی ازدواج كنید كه اگر "مـــــرد" بود

    بهترین دوست شـــــــما می شد

    "بوکوفسکی"


    votre commentaire
  • اینکه توقع داشته باشی زندگی باهات خوب باشه
    چون تو باهاش خوبی ؛
    مثل اینه که توقع داشته باشی یه گرگ تورو نخوره
    چون توام اونو نمیخوری

    " ال پاچینو "


    votre commentaire
  • اهای کافه چی
    از ما که گذشت

    اما هر که تنها آمد اینجا
    مپرس چه میل داری...؟!؟!؟!؟

    تلخ ترین قهوه ی دنیا را برایش بریز

    آدمهای تنها

    مِزاج شان به تلخی ها عادت دارد


    votre commentaire
  • بعضی وقتا
    آدما الماسی توی دست دارن بعد چشمشون به یه گردو می افته دولا میشن تا گردو را بردارن ، الماسه می افته تو شیب زمین قل می خوره و تو عمق چاهی فرو میره .
    می دونی چی می مونه ؟
    یه آدم و یه دهن باز و یه گردوی پوک و یه دنیا حسرت


    votre commentaire

  • votre commentaire
  • Hafez :

    Chez moi, l'amo des etres aux yeux noirs ne sortira de la tete,

    Tel est le décret du ciel, il ne changera pas

    مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
    قضای آسمان است این و دیگر گون نخواهد شد


    votre commentaire
  • فروغی چه زیبا میگفت : اگر یاد کسی هستیم این هنـر اوست ، نه هنـر ما
    چقـدر زیبـاست کسـی را دوسـ♥ــت بـداریـم
    نـه برای نیــاز
    نـه از روی اجبــار
    و نـه از روی تنهایـی
    فقـط بـرای اینـکه ارزشـش را دارد ♥


    votre commentaire
  • دور از وطن ، بی آشیان - اندر میان خاکیان

    آمد فرشته پیش من - گفتا که پیش من بمان

    آن شب دلم بی کینه بود - مست از غم دیرینه بود

    حتی فرشته مثل من - در حسرت آئینه بود

    در کوچه باغ خاطره - آنجا که زندان غمه

    گفتا فرشته گوش من - با من بیا ، بی فاصله

    او رفت و من دنبال او - چون سایه ای همراه او

    رفت و سر یک کوچه ای - پیچید و من هم مثل او

    دیدم خودم را گوشه ای - در روزگار کهنه ای

    ده ساله بودم آن زمان - اما دل پر غصه ای

    ای وای من از این جهان - غم را منم شاهِ شهان

    دیدم نگارم می رود - آشفته گشتم آن زمان

    رفت آن فرشته پیش من - کرد این سخن با خویش من

    گفتا چرا افتاده ای - نالان چنین در پیش من ؟

    آن کودک شیرین زبان - کردا چنین حالش بیان

    یارم ز شهرم میرود - با گریه می گویم بمان


    votre commentaire
  • من ناکام ترین جوان دنیای زندگانم

    که از پشت پنجره بخار گرفته روزگار

    به دوران خوش کودکی سالهای دور

    با حسرت می نگرم

    و بی هیچ امیدی

    آرزوی های خام ایام کودکی را

    در حباب پوچ زندگی مرور میکنم

    و میخندم

    و میگریم

    بر روزهای از دست رفته جوانی

    من ناکام ترین جوان دنیای زندگانم


    votre commentaire
  • هر ثانیه می‌گذرد
    چیزی از تو را با خود می‌برد
    زمان غارتگر غریبی است
    همه چیز را بی اجازه می‌برد
    و تنها یک چیز را
    همیشه فراموش می‌کند
    حس « دوست داشتن » تو را


    votre commentaire
  • دوستایی که منو از نزدیک میشناسن خوب میدونن که تو این چهار سال دولت سابق به حد کافی اذیت شدم و از کار و زندگی افتادم. الان بعد از گذشت حدود یک سال از دولت قبلی و سر کار اومدن دولت جدید دارم به این فکر میکنم که نکنه همه ی دعواهای سیاسی این چند سال فقط یه بازی سیاسی بوده ....  و یا راز بقای خودکامگی ... و


    votre commentaire