-
Par Bonjour.cd.st le 1 Avril 2014 à 08:25
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشدآه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشدامشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشدخونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشداز آه دردناکی سازم خبر دلت را
وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشدرحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت؟
با صد امیدواری ناشاد رفته باشدشادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشدپرشور از "حزین" است امروزکوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد
votre commentaire -
Par Bonjour.cd.st le 1 Avril 2014 à 08:21
نوروز شد
روز از نو ، روزی از نو
و باز هر روز سربازی جایی از جهان جان می دهد
نوروز شد
روزی دگر نو شد
و انسانیت افسانه تر
و من هر سال نوروز را به سوگ می نشینم
انسانیت یک گام دیگر از عصرم فاصله می گیرد"هلن امینی"
votre commentaire -
Par Bonjour.cd.st le 1 Avril 2014 à 08:18
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ایام ، دل آدمیان است
" هوشنگ ابتهاج "
votre commentaire -
Par Bonjour.cd.st le 1 Avril 2014 à 08:17
چه دردناک است
وقتی می بینم
سرگذشتم
از درگذشتم
غم انگیزتر است
"سحر احتمایی"
votre commentaire -
Par Bonjour.cd.st le 1 Avril 2014 à 08:17
هر چه بیشتر احساس تنهایی کنی
احتمال شروع یک رابطه احمقانه بیشتر میشودنامه ای عاشقانه از تیمارستانِ ایالتی
ریچارد براتیگان
votre commentaire -
-
-
Par Bonjour.cd.st le 29 Mars 2014 à 12:07
این روزا کم کم دارم عمو پنجعلی رو درک میکنم تو سریال پایتخت 3
لیلای عمو پنجعلی خیلی مفهوم داره
votre commentaire -
-
-
-
-
Par Bonjour.cd.st le 28 Mars 2014 à 07:53
نخست ثانیه ها
کمی بعد دقیقه ها ... ساعت ها ... روزها
به خودت که می آیی
می بینی
سال هاست درد می کشی و چیزی حس نمی کنی
votre commentaire -
Par Bonjour.cd.st le 28 Mars 2014 à 07:52
مـی گــویــنـد ســـاده ام
مـی گــویــنـد تـو مــرا با یـک نگـاه ، یـک لبـخـنـــد بـه بـازی میـــگیـــری
مـی گــویــنـد تــرفنــدهـا و دروغ هایــت را نمــی فهمـــم
مـی گــویــنـد ســــاده ام
اما مــن فـقــط دوسـتـــت دارم
و آنــها ایــن را نمـیفهمنــد
votre commentaire -
-
Par Bonjour.cd.st le 27 Mars 2014 à 09:38
ﺷﺎﯾﺪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ
ﯾﮏ ﺟﻮﺭﯼ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ
ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺶ
ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﻫﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﻮﺩ
شاید
1 commentaire -
Par Bonjour.cd.st le 27 Mars 2014 à 09:36
♥ عـــشـــــق مثل نــمـــاز میمونه
♥ وقتی نــیــــت کردی دیگه نباید اطرافت رو نگاه کنی
votre commentaire -
Par Bonjour.cd.st le 27 Mars 2014 à 09:31
هیــچ چیز دلنشین تر از این نیست که
مدام نامت را صدا بزنم
با یک علامت سؤال" ؟"
و "تـــو" با حوصله جواب بدهی
جـــــان دلـــــم !؟
votre commentaire -
Par Bonjour.cd.st le 27 Mars 2014 à 06:34تندروهای مجلس متحد میشوند؛ زمزمه طرح سوال از روحانی
votre commentaire -
Par Bonjour.cd.st le 27 Mars 2014 à 06:25
شهادت مظلومانه ی مرزبان جمشید دانایی فر را به رهبر معظم انقلاب به رئیس جمهور محترم به سردار نقدی ، سردار فیروز آبادی، به برادران لاریجانی ، حضرت آیه الله مصباح یزدی ، آیت الله جنتی و سید احمد خاتمی ، ضرغامی و و ... و تسلیت عرض میکنم
باشد به خود بیایند
votre commentaire -
Par Bonjour.cd.st le 26 Mars 2014 à 18:20
گــــــاهی
احســـــــاس میکنم روی دست خدا مانده ام
خستـــــــه اش کرده ام
خودش هم نمی داند
بامن چه کند
votre commentaire -
Par Bonjour.cd.st le 26 Mars 2014 à 18:19
وابسته شدم به تو ، بی آنکه بدانم
“وابستگیها”
وام های کوتاه مدتی هستند
با
.
.
.
.
.
.
بهره های سنگین
votre commentaire -
Par Bonjour.cd.st le 26 Mars 2014 à 18:18
سخت ترین قسمته مرد بودن وقتیه که تو دلت پُره دردِ اما به روی خودت نمیاری
اما هر چقد هم که مرد باشی وقته خوابیدن کم میاری
votre commentaire -
Par Bonjour.cd.st le 26 Mars 2014 à 18:18
خدایا تمام خنده های تلخ امروزم را میدهم
یکی از ان گریه های شیرین کودکیم را پس بده
votre commentaire -
Par Bonjour.cd.st le 26 Mars 2014 à 18:17
خدایا امشب مهمانم باش به صرف یک قهوه تلخ
وقتش رسیده طعم دنیایت را بدانی
votre commentaire -
Par Bonjour.cd.st le 26 Mars 2014 à 18:17
می دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره؟
چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی
اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی که
نمی خوای از دستش بدی
votre commentaire -
Par Bonjour.cd.st le 26 Mars 2014 à 18:17
دلم تنگ است این شبها یقین دارم که میدانی
صدای غربت من را ز احساسم تو می خوانی
شدم از درد تنهایی گلی پژمرده و غمگین
ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو میدانی
میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم
چرا ای مرکب عشقم چنین آهسته میرانی
تپش های دل خسته چه بی تاب و هراسانند
به من آخر بگو ای دل چرا امشب پریشانی
دلم دریای خون است وپر از امواج بی ساحل
درون سینه ام آری تو آن موج هراسانی
هماره قلب بیمارم به یاد توشود روشن
چه فرقی می کند اما تو که این را نمی دانی
1 commentaire -
Par Bonjour.cd.st le 26 Mars 2014 à 18:16
به سراغ من اگر می آیی
دگر آسوده بیا
چند وقتی ست که فولاد شده
چینی نازک تنهایی من
votre commentaire -
Par Bonjour.cd.st le 26 Mars 2014 à 18:16
قسمت این بود که من با تو معاصر باشم
تا در این قصه ی پر حادثه حاضر باشمحکم پیشانی ام این بود که تو گم شوی
ومن به دنبال تو یک عمر مسافر باشم
تو پری باشی و تا آنسوی دریا بروی
من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم
قسمت این بود ، چرا از تو شکایت بکنم ؟!
یا در این قصه به دنبال مقصر باشم ؟
شاید اینگونه خدا خواست مرا زجر دهد
تا برازنده ی اسم خوش شاعر باشم
شاید ابلیس تو را شیطنت آموخت که من
در پس پرده ی ایمان به تو کافر باشم
votre commentaire -
Par Bonjour.cd.st le 26 Mars 2014 à 18:15
در گوش تو به جای اذان
حافظ خوانده اند
که اینگونه از چشمهایت غزل می ریزد
votre commentaire